Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4890 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
guides
U
راهنمایی کردن
misguide
U
بد راهنمایی کردن
directing
U
راهنمایی کردن
marshalled
U
راهنمایی کردن با
marshals
U
راهنمایی کردن با
conduce
U
راهنمایی کردن
marshaled
U
راهنمایی کردن با
marshal
U
راهنمایی کردن با
marshaling
U
راهنمایی کردن با
guided
U
راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن
herald
U
راهنمایی کردن
instruction
U
راهنمایی کردن
heralded
U
راهنمایی کردن
airt
U
راهنمایی کردن
heralding
U
راهنمایی کردن
heralds
U
راهنمایی کردن
instructions
U
راهنمایی کردن
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
to grasp an idea
U
موضوعی رادرک کردن
to touch upon
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
to approach
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
misdirects
U
راهنمایی غلط کردن
misdirected
U
راهنمایی غلط کردن
guides
U
راهنمایی کردن غلاف
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
instruct
U
اموختن به راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن غلاف
misdirect
U
راهنمایی غلط کردن
misdirecting
U
راهنمایی غلط کردن
instructs
U
اموختن به راهنمایی کردن
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
instructing
U
اموختن به راهنمایی کردن
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
instructed
U
اموختن به راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن غلاف
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
to over a subject
U
موضوعی را با خنده بحث کردن
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
to rule on something
U
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
directs
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacon
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilots
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
beacons
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
pilot
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
to paint a rosy picture of something
U
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission
U
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
dismisses
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismiss
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
to linger on a subject
U
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to bow in or out
U
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
call time
U
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
steered
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
ushers
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
steers
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
leads
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
cues
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
cue
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
steer
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
ushering
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
steer
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
usher
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
make a diplomatic representation
U
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
thematic
U
موضوعی
topical
U
موضوعی
pointlessness
U
بی موضوعی
haze
U
موضوعی
local
U
موضوعی
locals
U
موضوعی
steerage
U
راهنمایی
admonition
U
راهنمایی
instruction
U
راهنمایی
instructions
U
راهنمایی
leading
U
راهنمایی
a piece of advice
U
یک راهنمایی
orientation
U
راهنمایی
guidance
U
راهنمایی
orientating
U
راهنمایی
orientates
U
راهنمایی
orientate
U
راهنمایی
subject schedule
U
برنامه موضوعی
mistake of fact
U
اشتباه موضوعی
subject index
U
فهرست موضوعی
ignorance of fact
U
جهل موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
U
موضوعی را لو دادن
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
pilotage
U
راهنمایی کشتی
traffic lights
U
چراغ راهنمایی
vocational guidance
U
راهنمایی شغلی
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
educational guidance
U
راهنمایی اموزشی
misdirection
U
راهنمایی غلط
indication signs
U
علایم راهنمایی
intelligence office
U
دفتر راهنمایی
leads
U
: راهنمایی رهبری
light
U
چراغ راهنمایی
lighted
U
چراغ راهنمایی
lead
U
: راهنمایی رهبری
lightest
U
چراغ راهنمایی
traffic signal
U
چراغ راهنمایی
admonitions
U
تذکر راهنمایی
traffic light
U
چراغ راهنمایی
redirection
U
راهنمایی مجدد
main
U
ی تر راهنمایی میکند
aim
U
مراد راهنمایی
aimed
U
مراد راهنمایی
aims
U
مراد راهنمایی
guidable
U
قابل راهنمایی
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
extra
U
موضوعی که زیادی است
extra-
U
موضوعی که زیادی است
extras
U
موضوعی که زیادی است
ventilation
U
بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion .
U
موضوعی که مطرح نیست
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
U
به موضوعی فکر نکردن
have to do with
<idiom>
U
پیرامون موضوعی بودن
lead out of danger
U
با راهنمایی از خطر رهانیدن
leading question
U
پرسش راهنمایی کننده
leading questions
U
پرسش راهنمایی کننده
directional
U
وابسته به راهنمایی و هدایت
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
road traffic offences
U
جرائم راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office
U
اداره راهنمایی و رانندگی
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
U
اداره راهنمایی و رانندگی
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
To emborider(embellish) a subject .
U
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
rule
[on something]
U
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
rule
[on something]
U
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
the question referred to above
U
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
expert
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
superfix
U
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to harp on a subject
U
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to row back
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
ignorance of the face is a good defence
U
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
advisory system
U
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
point of honour
U
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instruction
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commented
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
comment
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to shunt somebody aside
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
terminator
U
موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
compliance index
U
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
to drag in a subject
U
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selectors
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selector
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
cognizance
U
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com